۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

این دستان تو است که بسته است

ساده گفت و ساده نگاه کرد
اما دل را چه عظیم لرزاند
جای نگاه ندیده اش روی تنم
و غبار آهش روی چشمانم ماند
سیاحتی بود چشمانش
زیارتی بود صدایش
دل انگیزم
این دستان تو است که بسته است
نه من ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر